فیلم ها پیامبر هستند

تجربه‌ی شرکت در اکران مردمی فیلم ” مجنون ” در کنار رزمندگان خیبر

تا بحال از خودتان پرسیده اید چرا یک کتاب را می‌خوانم؟ چرا این فیلم را نگاه میکنم؟ چرا باید چندین قسمت از یک سریال را تماشا کنم؟واقعا ما از گذاشتن وقت برای مطالب بالا به دنبال چه چیزی هستیم؟
من اگر بخواهم نظر خودم را بگویم همیشه سعی میکنم با یک سوال به سراغ هر کدام اینها بروم. یعنی وقتی کتاب می‌خوانم از قبل باید پرسشی برای من ایجاد شده باشد که در طلب پاسخ آن به سمت کتاب بروم .یا وقتی فیلم نگاه میکنم دنبال این هستم که به پاسخ هایی برای پرسش های ذهنی خودم برسم . البته داخل پرانتز بگویم که منظورم همه کتاب ها و فیلم ها و سریال ها نیست.ممکن است گاهی انسان فقط به بهانه تفریح و گذران وقت به صورت درست، سراغ فیلم یا سریال صرفا سرگرم کننده برود. من منظورم از موارد بالا آنهایی است که حامل پیام هستتد. یعنی پیامبر هستند . میخواهند پیامی را به هر بیننده و خواننده ای منتقل کنند .
این مقدمه را گفتم تا از تجربه خودم در مواجهه با یکی از این پیامبران بگویم. تجربه ای که به قدری برایم عجیب، شگفت انگیز و به یاد ماندنی بود که شک ندارم اثرش تا مدت ها در همه لحظات با من همراه خواهد بود .
من دیروز توفیق داشتم که به همت حوزه هنری استان قزوین به تماشای یکی از آثار برگزیده جشنواره فیلم فجر یعنی فیلم سینمایی «مجنون» بنشینم. فیلمی که در مورد رشادت های رزمندگان لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب علیه السلام در عملیات خیبر، خصوصا فرمانده نامدار آن شهید مهدی زین الدین است و از آنجا که عملیات خیبر با محوریت جزایر مجنون صورت گرفته بود این نام زیبا برای آن انتخاب شده است. واقعا چه نام زیبایی، مجنونی که تردید ندارم تماشاچی را مجنون خود خواهد کرد .
اما چرا میگویم این تجربه برای من ارزشمند بود؟ چون این تماشا کردن مثل همیشه نبود؛ تماشا به همراه رزمندگانی بود که خود خالق حماسه بزرگ خیبر بودند‌. عملیاتی که گره از کار باز کرد و رژیم بعث را تحت فشار شدیدی قرار داد.قطعا کلمات من توانایی انتقال حس و حال آن فضا را ندارد ولی سعی میکنم گوشه ای از آن را برای شما بازگو کنم . لحظاتی که هم اشک بود هم لبخند. هم خاطره بود و هم افسوس‌ ولی از همه پر رنگ تر حماسه بود.
خاطرم هست که وقتی مسئول آموزش لشگر یعنی حاج مهدی صباغ _که خودش در جمع حاضر بود _ به دستور شهید زین الدین به درون آب پرید همرزمانش از ته دل می‌خندیدند و گویا همین الان حاج مهدی صباغ جلوی چشم آنها خیس شده ولی کمی جلوتر، من معنی جلوی چشم اتفاق افتادن را به شیوه دیگری متوجه شدم .
وقتی خبر شهادت فرمانده خط شکن خیبر یعنی شهید رضا حسن پور را که از نام آوران استان قزوین است را به مهدی زین الدین دادند و او خودش را به بالین سر شهید رساند ناخوداگاه حس کردم در مجلس روضه نشسته ام، سیل اشک بود که از گوشه‌ی چشم رزمندگان جاری بود. اغراق نیست که بگویم حس میکردم آنها که این لحظات را با همه وجود خود درک کرده بودند یاد کربلا افتادند .
فرمانده بیاید نعش بی جان علمدار لشکر را با خود ببرد آن هم با پاهایی که به زمین کشیده میشود ….
در جای دیگر فیلم وقتی انفجار پل به دست بچه های تخریب لشکر باعث شد تا بعثی ها نتوانند از آن انتقال تجهیزات بدهند، همه رزمندگان حاضر در سالن به تبعیت از بازیگران نقششان غریو الله اکبر سر دادند، انگار که دوباره خودشان پل را منفجر کرده اند و دشمن را ناکام گذاشته اند.
در پایان همه رزمندگان را به عکس دسته جمعی دعوت کردند عکسی که باز هم برای من شگفت آور بود؛ همه رزمندگان داخل سالن رفتند عکس بگیرند ولی گویا تعدادشان به چشم من خیلی بیشتر شده بود، انگار همه هم‌رزمان شهیدشان هم آمده بودند، انگار خود زین الدین وسط عکس بود، عکس که ثبت شد پیش خودم گفتم این هم عکس دسته جمعی از شیر بچه های دلیر لشگر همیشه قهرمان علی بن ابی طالب علیه السلام .
خلاصه که تجربه عجیبی بود، از همان‌ها که با همه وجود می‌گویم خدایا مجدد نصیبم کن.
از همین جا میخواهم تشکر کنم از همه دست اندرکاران این برنامه و دعوت کنم از همه کسانی که این یادداشت را می‌خوانید که از این فرصتی که با تلاش حوزه هنری ایجاد شده است حداکثر استفاده را ببرید.
لازم به ذکر است، نمایش آثار برگزیده جشنواره فیلم فجر از چهارشنبه ۲۵ بهمن ماه آغاز شده و به مدت ۶ روز و تا دوشنبه ۳۰ بهمن ادامه خواهد داشت.
در پایان بگویم، پیامبر پیام خود را منتشر میکند مهم این است که ما گیرنده های خود را برای دریافت آن دست کاری نکرده باشیم .


ارادت .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *